باز کن پنجره را...

باز کن پنجره را

و به مهتاب بگو

صفحه ذهن کبوتر آبی است

خواب گل مهتابی است
ای نهایت در تو، ابدیت در تو

ای همیشه با من، تا همیشه بودن

باز کن چشمت را تا که گل باز شود

قصه زندگی آغاز شود

محمود امینی جمعه 13 تیر 1393 ساعت 12:26

نظرات 2 + ارسال نظر

نادم

جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 10:55 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

گیرم تمام دنیا بگوید ما مال هم نیستیم ... ما به درد هم نمی خوریم! نه! ما به درد هم نمی خوریم ..."ما کنار هم دردی نداریم" .. مگر نه؟ گیرم برای زیر یک سقف رفتن، عشق، آخرین معیار این جماعت باشد ...گیرم دوست داشتنِ بدون سند، حرام باشد ...عجیب باشد .. باور نکردنی باشد ...گیرم تا آخر عمر تنها بمانم ...گیرم هرگز دستانت در دستانم قفل نشود ...گیرم آغوشت هیچ گاه مال من نشود ...من اما ...گیر این گیرم ها نیستم ...من ...تا ابد ...گیر چشمان توئم ...گیر دوست داشتنت ...!!!

گیرم که در باورتان بخاک نشستم و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخمدان شده است...با ریشه چه میکنید؟
گیرم که در سر این بام پرنده ای نشسته در آشیانه اش...پرواز را علامت ممنوع میزنید...با جوجه های نشسته در آشیانه اش چه میکنید؟
گیرم که می زنید گیرم که می برید با رویش ناگزیر جوانه هایم چه میکنید؟
(چه احمق هستند آنها که فکر میکنند وقتی عشق شعله کشید می شود خاموشش کرد آنهم به همین راحتی)
.
.
ممنون از نوشته ها و ارسال نظراتتون دوست خوبم